جدول جو
جدول جو

معنی تف انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

تف انداختن
(تَءْ کَ دَ)
تف افگندن. و رجوع به تف افگندن شود
لغت نامه دهخدا
تف انداختن
آب دهن افکندن
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تف انداختن
للبصق
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به عربی
تف انداختن
Spit
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تف انداختن
cracher
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تف انداختن
meludah
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تف انداختن
плевать
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به روسی
تف انداختن
spucken
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تف انداختن
плювати
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تف انداختن
pluć
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تف انداختن
吐痰
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
تف انداختن
cuspir
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تف انداختن
sputare
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تف انداختن
escupir
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تف انداختن
spugen
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به هلندی
تف انداختن
थूकना
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به هندی
تف انداختن
ถุย
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به تایلندی
تف انداختن
تھوکتا
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به اردو
تف انداختن
থুথু ফেলা
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به بنگالی
تف انداختن
kutema
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تف انداختن
tükürmek
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تف انداختن
吐く
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تف انداختن
לפלוט
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به عبری
تف انداختن
뱉다
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی انداختن
تصویر پی انداختن
پی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تاخیر کردن بتعویق انداختن، قسطی از دین را بموعد ندادن، بتاخیر افتادن حیض در زن، تولید فرزند کردن (در مورد توهین بکار رود) تولید مثل کردن: سه بچه پس انداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توپ انداختن
تصویر توپ انداختن
شلیک کردن توپ، (قمار) توپ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب انداختن
تصویر آب انداختن
جدا شدن آب ماست وآش سرد وجز آن، آغازیدن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرف انداختن
تصویر حرف انداختن
در سخن کسی دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
پرتاب کردن تیر بوسیله کمان تفنگ و غیره، طعنه زدن، دعای بد کردن نفرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو انداختن
تصویر رو انداختن
سوال کردن تقاضا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در انداختن
تصویر در انداختن
انداختن، بمجادله و مناظره افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر انداختن
تصویر پر انداختن
مجرد گشتن و نشاط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کودکان برای قرعه کشیدن طریق خاصی دارند که آنرا بش انداختن گویند باین طریق که حلقه وار میایستند و دست راست را پشت سر میبرند و یکنفر (یا علی) میگویند و بمجرد ادای این کلمه همه دستها از پشت سر بجلو میاید در حالیکه هر یک از آنها یک یا دو یا سه یا چهار انگشت از انگشتان یک دست خود را باز گذارده و بقیه را بسته است. آنگاه همانکه یا علی گفته انگشتهای باز را میشمارد و مثلا بیست و یک انگشت شده از خود یا از دیگری که قبلا قرار گذارده اند شمارش میکند. عدد آخر بهر کس افتاده (باز طبق قرار قبلی) او را بمیان کشیده بازی خود را (مثلا بازی باقلا بچند من) آغاز میکنند پشک انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر انداختن
تصویر سر انداختن
حرکت دادن و جنباندن سر به هر طرف از روی تکبر و مستی و شور و حال
فرهنگ لغت هوشیار